احساس می‌کنم بدتر از این نمی‌شه. امیددونم تموم شده. نه به خودم می‌دونم امید بدم و نه به بقیه. بقیه؟ کدوم بقیه؟ بقیه‌ای نیست. حتی هستی هم نیست و من دیگه زورم نمی‌رسه. به اینکه باهاش حرف بزنم، به اینکه از در و دیوار و دانشگاه بگم. انتظار داشتم وقتی از کربلا برمی‌گرده و بهش می‌گم چه خبر، برام کل سفرنامه‌شو تعریف کنه. چه خوش خیال بودم. چقد فکر می‌کردم از همه‌جا برام عکس می‌فرسته. عین منی که جایی برم براش ویدیومسیج می‌فرستم. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پروتال حقوقی رضا عباسی شاپ تك داروهای گیاهی گالا صدا دیگ بخار - بویلر بخار اخبار ایران | آمد نیوز | ایران خبر | نمونه سوالات امتحانی عشق ریاضی دیلینو - دانلود فیلم و سریال - دانلود رایگان فیلم و سریال تهران پاتوق | دانلود سریال کره ای | دوبله فارسی